كه بسياري از مردم، اين نام را دقيق نمي شناسند. به بهانه ايام دهه فجر
اين پست را تقديم كنيم به شهيد استاد حسن بنا.
رضا استاد حسن بنا فروردين 1301 در يكي از محله هاي قديم تهران
به دنيا آمد. پدرش مرحوم غلامعلي به کفاشي اشتغال داشت و در محل،
از اعتبار بالايي برخوردار بود و در امور خيريه نيز فعاليت ميکرد.
رضا، 12 ساله بود که پدرش را از دست داد و بناچار تحصيل را رها کرد و با
پشتکار زياد به كار مشغول شد.
رضا كه در جريان قيام 15 خرداد شاهد فجايع رژيم پهلوي بود از شهرباني
فرار کرد و به شهرستان رفت و سالها در آنجا به حال نيمه مخفي زندگي
کرد. او براي امرار معاش و اداره زندگي خانواده دست به هر کاري (اعم از
بنايي، نقاشي، کلنگ زني، کفش دوزي و ...) زد تا سرانجام در شرکت واحد
استخدام شد. وي در 25 سالگي با خانوادهاي مذهبي وصلت کرد.
يكي از روزهاي آذر 1357 در حاليكه رضا سوار بر اتوبوس دوطبقه به
جابجايي مسافران از ميدان قيام به سمت سرچشمه تهران مشغول
بود حدود ساعت 10 صبح به محل درگيري مردم با نظاميان شاه مي رسد
به او ميگويند: جلوتر نرو! کشتار و درگيري است، ولي او به سمت ميدان
امام خميني رفته پس از سه راه امين حضور ميبيند تعداد زيادي شهيد
و زخمي در مسير ريخته و مردم و گاردي ها مقابل هم ايستادهاند و راه
بسته است. او به ناچار مسافران را پياده ميکند.
وقتي دوباره درگيري آغاز ميشود از طرف نظاميان به او دستور داده ميشود
که اتوبوس را به سمت مردم و افراد زخمي و شهيد حرکت دهد اما او اتوبوس
را در عرض خيابان قرار مي دهد تا مردم پشت آن پناه بگيرند.
افسر فرمانداري نظامي که اين صحنه را مشاهده مي كند با کلت کمري
گلولهاي به سر رضا شليک کرده و او را همانجا به شهادت مي رساند. مردم،
پيکر وي را به گرمابهاي که در آن نزديکي بود برده و سپس به بيمارستان
سوم شعبان انتقال مي دهند.
خيابان استاد حسن بنا / چهل سال بعد
آیا حیوانات و گیاهان بعد از مرگ به کلی نابود می شوند ؟...
برچسب : نویسنده : hamidestan بازدید : 163