پنج حکایت زيبا از کتاب کشکول شیخ بهایی

ساخت وبلاگ

در بغداد مردی بود که قرض بسیار بر عهده داشت و مفلس گشته بود . قاضی دستور داد تا او را بر استری نشانده در شهر بگردانند تا مردم او را شناخته و از معامله با وی بپرهیزند و به او قرضی هم ندهند . وی را در شهر گردانده و به در خانه اش آوردند . هنگام فرودش از استر ، صاحب استر از او كرايه طلب كرد ! مرد مفلس گفت : اي ابله پس از صبح تا كنون به چه كار بودي؟

 


از ابن عباس روايت شده كه پيامبر اكرم (ص) انگشتري از طلا را در انگشت مردي ديد . آن را از انگشت او درآورده و دور انداخت و فرمود : هر كه آتش جحيم را خواهد ، چنين انگشتري را به انگشت كند . حضرت كه تشريف بردند صاحب انگشتر را گفتند : انگشتر خود را بردار تا شايد نفعي از آن به تو برسد . گفت : من در چيزي كه رسول خدا دور انداخته باشد نفعي  نمي بينم.


خلیفه سوم یکی از غلامان خود را با کیسه نقدی برای ابوذر غفاری فرستاد و به غلام گفت اگر کاری کردی تا ابوذر نقد تو را قبول کند تو را آزاد می کنم . غلام کیسه را برد ولی با وجود اصرار زیاد جناب ابوذر از قبول آن امتناع نمود . غلام به ابوذر گفت : کیسه را بپذیر که اگر چنین کنی آزادی من در آن است . ابوذر پاسخ داد : آری ! لیکن در قبول آن بندگی من است .


روايت است كه يكي از دانشمندان بني اسراييل در هنگام دعا مي گفت :چه بسيار گناه كردم و تو عقوبتم نكردي!  خداوند بر رسولي كه آن زمان بوده وحي نازل فرمود كه به او بگو : چه بسيار عقوبتت كردم و تو ندانستي ، آيا شيريني مناجاتم را از تو نگرفتم ؟


نقل است هارون الرشيد به فضيل بن عياض گفت : عجب از زهد تو كه ديگري را به اين مرتبه صورت امكان نيست . فضيل در جواب گفت : زهد تو از من بيشتر است چرا كه من از دنياي فاني گذشتم و تو از عالم باقي گذشته اي .

آیا حیوانات و گیاهان بعد از مرگ به کلی نابود می شوند ؟...
ما را در سایت آیا حیوانات و گیاهان بعد از مرگ به کلی نابود می شوند ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamidestan بازدید : 163 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 21:40